دلتنگی های من و اون غریبه
دلتنگی های من تو هستی که میدانی و خبر نداری
صدای مرا از من بشنو
از ضربان قلبم
از هق هق نفسهام
از لرزش دستهایی كه در آغوشت گرفته
از حس زیبایی که چشمانم به تو می‌نگرد
از آشوب دلی که انتظار دیدارت را میکشد
این منم که برایت تب می‌کنم ومیلرزم
 
 
 
 
چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, :: 11:13 :: نويسنده : هادی

روزی که توی جمع فریاد زدی عزیزتم .

میدانستم خیلی ها شنیدند.

دیدم خیلی ها نگات کردند.

نترسیدم از نگاهها آهها و نداها .

چیزی که مرا لرزاند خنده های تو برای دیگری بود.

چیزی که مرا خشکاند اشکهایت برای نبودن من و بودن دیگری بود.

پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : هادی

وای آنقدر سنگین بودی که وقتی مرا دیدی به سختی فقط سرت را تکان دادی که سلامی داده باشی

باشد من هم از بی اعتمادی سری تکانت دادم یعنی سلام

سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : هادی

شب هفتت را هم گریستم یادگاری

وای که چه میکنه با دل من این لحظات

سخته کنارت بذارند و توی مسیر برگشتشون یکی رو بجات بذارند

سخته دم از رفاقت بزنند و با اسم دوستی رهایت کنند

سخته وقتی دیدنت نتونند گرما و تپش قلبشون را مخفی کنندولی لج بکنند

درده که باشند ولی نباشند آنکه باید باشند

سخته که کنارت باشند ولی از افتادنت خبر نداشته باشند

درده تا رها میشوی بهترین ها گیرشان بیاید

درده که بدترین هایشان وقتی به تو میرسند بهترین شان میشود

درده تا هستی فکرشان جایی برایت ندارد وقتی که نیستندخاطراتشان دنیایت شود

سخته وقتی می بیننت  دنبال راه فرار باشند

سخته وقتی دم از دوستی میزنی حق دوستی را بجا نیاوری

درده بعد عمری بیایی بگویی مگه تو دردی داشتی

سخته بعد عمری تنها خاطره ات آخرین هدیه ات باشد

درده که هدیه ای که گرفتی را نتوانی بدهی

سخته سرمیز قدیمی دونفره نشسته باشی و غذای کناریت دست نخورده باشد

درده وقتی ابراز محبت میکنی بگویند صدبارگفتند خوششان نمیاید داری لجشان را درمیاری

سخته دوست داشتن شده باشه بی انصافی

بی انصافیه وقتی کنارت جای خالی هست جای دیگری میروند

مرگه وقتی با دیگری هستند کل غصه  شان بودن تو بوده باشد

مرگه که نمیرسه زودتر راحتت کنه تا دیگه نتونی بنویسی

اینم درد منه که  بلد نبودم دروغ باشم تا که خوب باشم

یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : هادی

یادگاری ات را که داده بودی هنوز هم بعد از  سالها بازش نکردم و نمیدانم چه در آن هست 

برایم مهم خودت بودی که نبودی و نمیتوانستم پیدایت کنم نمیدانستم کجایی چه میکنی

بارها به دنبالت گشتم نبودی زنگت زدم خاموش بودی پی ات آمدم خبری ازت نبودو نبودی

خاطرات بامن بود و یادگاریت که هرازگاهی نگاهش میکردم و به آن روز برمیگشتم 

نشد یکبار درآغوشت بگیرم نشد یکبار درکنار خودم ببینم نشد یکبار به حرف دلم گوش دهی

رفتی و سالها گذشت

فکرش را هم نمیکردم جایی که باورم نمیشد و فکرش را هم نمیکردم ببینمت

وقتی وارد شدی به لحظه ای حسم بهم گفت به چشمم آشنایی دل دل میکردم که چکار کنم 

تورا نمیدانم ولی من حواسم جز تو به چیزی نبود 

شعر های بچگیم درگوشم زمزمه میکرد سرزنگ هندسه . تنبل کلاس و منتظر زنگ میشینم

نشستم و منتظر نوای استاد بودم که بخواند آنچه که منتظرش هستم 

وقتی خواند دلم داشت از سینه بیرون می پرید باورم نمیشد بعد از سالها اینطوری و اینجا ببینمت 

شده بودم کبوتر نامه بری که منتظر جواب نامه اش بود

حس زیبایی داشتم پر از انرژی شده بودم پراز حس خوب و ماندنی که در عمر آدمی انگشت شمار پیش می آید

نمیدانستم چه گوش کنم چکار کنم همه چیز برایم کمتر از خودم انرژی داشت 

من بودم و رویای خوش و زیبا

بهت بگم جات خیلی خالی بود و کسی نمی توانست پرش کند

سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:, :: 10:3 :: نويسنده : هادی

درباره وبلاگ

دل کندن از کسانی که دوستشان داریم بی فایده است ، گذر زمان به ما خواهد آموخت که جایگزینی برای آنها نیست ! ولي بدان كه وجود من ارزش دوست داشتن دارد پس آزارم نده اگر كه ميبيني دوستت دارم دلیل نداریم وتنهاییم نیست

موضوعات
نويسندگان



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 201
بازدید کل : 138867
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 293
تعداد آنلاین : 1