دلتنگی های من و اون غریبه
دلتنگی های من تو هستی که میدانی و خبر نداری
شب هفتت را هم گریستم یادگاری وای که چه میکنه با دل من این لحظات سخته کنارت بذارند و توی مسیر برگشتشون یکی رو بجات بذارند سخته دم از رفاقت بزنند و با اسم دوستی رهایت کنند سخته وقتی دیدنت نتونند گرما و تپش قلبشون را مخفی کنندولی لج بکنند درده که باشند ولی نباشند آنکه باید باشند سخته که کنارت باشند ولی از افتادنت خبر نداشته باشند درده تا رها میشوی بهترین ها گیرشان بیاید درده که بدترین هایشان وقتی به تو میرسند بهترین شان میشود درده تا هستی فکرشان جایی برایت ندارد وقتی که نیستندخاطراتشان دنیایت شود سخته وقتی می بیننت دنبال راه فرار باشند سخته وقتی دم از دوستی میزنی حق دوستی را بجا نیاوری درده بعد عمری بیایی بگویی مگه تو دردی داشتی سخته بعد عمری تنها خاطره ات آخرین هدیه ات باشد درده که هدیه ای که گرفتی را نتوانی بدهی سخته سرمیز قدیمی دونفره نشسته باشی و غذای کناریت دست نخورده باشد درده وقتی ابراز محبت میکنی بگویند صدبارگفتند خوششان نمیاید داری لجشان را درمیاری سخته دوست داشتن شده باشه بی انصافی بی انصافیه وقتی کنارت جای خالی هست جای دیگری میروند مرگه وقتی با دیگری هستند کل غصه شان بودن تو بوده باشد مرگه که نمیرسه زودتر راحتت کنه تا دیگه نتونی بنویسی اینم درد منه که بلد نبودم دروغ باشم تا که خوب باشم نظرات شما عزیزان: یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : هادی
نويسندگان |
||
![]() |