دلتنگی های من و اون غریبه
دلتنگی های من تو هستی که میدانی و خبر نداری
شده بعضي روزا نزديك غروب دلت بگيره ندوني چشه ندوني واسه چي و بخاطر چي شده بخواي بزني بيرون تنها باشي و ندوني كجا بري و نتوني تنها بري دو شب ميشه دلم هواي چيزي رو كرده كه خبر ندارم چي هست فقط ميدانم حين غروب دلش ميگيره و دوست داره جايي بره و منم جايي ندارم ببرمش . فكر كنم بهترين چيز اهنگيه كه دارم گوش ميكنم و توي گوشم اينا رو ميخونه يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود يه جوون خسته بود كه دلش شكسته بود مثل بارون بهار زار و زار گريه ميكرد گاهي دست خسته اش رو بسوي خدا ميكرد اي خداي مهربون خالق هفت اسمون اونو بي وفا نكن از منش جدا نكن دست خسته م رو بگير تو منو رها نكن بگو اخه تا به كي بايد بشينم سر راش بشينم تا اون بيام تا بشنوم صداي پاش مگه اون نميدونه كه دلم پريشونه نمياد كه از چشام غم عشق رو بخونه كلاغا از اسمون ميرن بسوي لونشون دسته هاي چلچله ميرند به اشيونشون ولي من بدون اون چي بگم كجا برم با يه قلب پر اميد هنوزهم منتظرم من ديگه نميتونم كاري واسش كنم ميدوني چيه وقتي تلفنت زنگ نخوره و صدايي ارومت نكنه و نتوني از گوشي خاموش كسي هم صدايي بشنوي حال و روزت بهتر از اون جوان بالايي نيست خسته و دلشكسته از رسم روزگار خسته از دلتنگيهاو بيقراريهاي ماندگار بارالها صبرش بده تا منم از كنارش صبورتر شوم
نظرات شما عزیزان:
salam mrc k omadi golam mano ba esme love blink v bego ba che esmi belinkamet montazeretam
![]() جمعه 22 دی 1390برچسب:, :: 1:9 :: نويسنده : هادی
نويسندگان |
||
![]() |